پنجشنبه

رفتن

برای چندین روز !!! از دست من آسوده خواهید بود.
تا آغازی دوباره بدرود.
پیروز و سربلند باشید.
دوستدار شما داریوش.

جمع آوری نسک

من هم اکنون دارم کتابهای تاریخی در مورد ایران و کتابهای موجود درباره نقد اسلام و ورودش به ایران و کتابهای ممنوع چاپ در ایران را جمع اوری میکنم تا در یک بسته گردهم آید و با کمترین قیمت که همان هزینه پست و DVD میشه در اختیار دوستداران چنین مجموعه هایی قرار دهم تا شوندی شود تا جهت باز شدن بهتر مشکلات و راه های پیشرفت این سرزمین.
از دوستانی که خواهان همکاری هستند استقبال میکنم.
با سپاس

یکشنبه

دکتر محمد مصدق

به مناسبت 28 مرداد



دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد. پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوهً عباس ميرزا وليعهد و نايت السلطنه ايران بود. ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد.

ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... "

محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در تبريز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت به سمت منشي مخصوص شاه تعيين شده بود، به تهران آمد.

مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستين سالهاي خدمت در مقام مستوفي گري خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواريخ چنين مي نويسد: " ميرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفي و محاسب خراسان گويند، ليکن رتبه و حسب و نسب و استعدا و هوش و فضل و حسابداني اين طفل يک شبه ره صد ساله مي رود. اين جوان بقدري آداب دان و قاعده پرداز است که هيچ مزيدي بر آن متصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرائي و احتراماتش در حق مردم به طوري است که خود او از متانت و بزرگي خارج نمي شود، ولي بدون تزوير و ريا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجاي مي آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقي و تواضع را سرمشق خود قرار داده است".

مصدق السلطنه بعد از مراجعت به تهران در اولين انتخابات دوره مشروطيت نامزد وکالت شد. او به نمايندگي از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در اولين دوره تقنينيه انتخاب گرديد؛ ولي اعتبار نامه او بدليل اين که سن او به سي سال تمام نرسيده بود رد شد.

مصدق السلطنه در سال 1287 شمسي براي ادامه تحصيلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصيل در مدرسه علوم سياسي پاريس به سويس رفت و در اين مرحله به اخذ درجه دکتراي حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ايران با آغاز جنگ جهاني اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ايران مصدق السلطنه با سوابقي که در امور ماليه و مستوفي گري خراسان داشت به خدمت در وزارت ماليه دعوت شد. دکتر مصدق قريب چهارده ماه در کابينه هاي مختلف اين سمت را حفظ مي کند تا اينکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزير وقت ماليه ( مشار الملک ) از معاونت وزارت ماليه استعفا مي دهد و هنگام تشکيل کابينه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مي شود.

دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سويس که آنرا " وطن ثانوي " خود مي خواند مي نويسد: " در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بين ايران و انگليس منعقد گرديد.... تصميم گرفتم در سويس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قليلي هم کالا که در ايران کمياب شده بود خريده و به ايران فرستادم؛ و بعد چنين صلاح ديدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را نديده بودند به ايران بيايم و بعد از تصفيه کارهايم از ايران مهاجرت نمايم. اين بود که همان راهي که رفته بودم به قصد مراجعت به ايران حرکت نمودم..." دکتر مصدق سپس شرح مفصلي از جريان مسافرت خود از طريق قفقاز به ايران داده و از آن جمله مي نويسد چون کمونيستها بر اين منطقه مسلط شده بودند، به او توصيه کرده بودند که دستهايش را با دوده سياه کند تا کسي او را سرمايه دار نداند! دکتر مصدق اضافه مي کند " به دستور ژنران قنسول ايران در تفليس اتومبيلي تهيه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکي برساند و از آنجا از طريق دريا وارد مشهد سر ( بابلسر فعلي ) شويم. ولي چند ساعتي قبل از حرکت خبر رسيد که کمونيستها دربند را تصرف کرده اند که از اين طريق نيز مايوس شدم و چون ناامني در تفليس رو به شدت مي گذاشت از همان خطي که آمده بودم به سويس مراجعت کردم."

بعد از مراجعت دکتر مصدق به سويس، مشيرالدوله که به جاي وثوق الدوله به نخست وزيري انتخاب شده بود، تلگرافي بعنوان مصدق السلطنه به سويس فرستاد و او را براي تصدي وزارت عدليه به ايران دعوت کرد. دکتر مصدق تصميم گرفت از راه بنادر جنوب به ايران مراجعت کند.

در مراجعت دکتر مصدق به ايران از طريق بندر بوشهر، پس از ورود به شيراز بر حسب تقاضاي محترمين فارس و واليگري ( استانداري ) فارس منصوب شد و تا کودتاي سوم اسفند 1299 در اين مقام ماند و براي ايجاد امنيت و جلوگيري از تعدي قدمهاي موثري برداشت.

با وقوع کودتاي سيد ضيا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصيت سياسي ايران بود که دولت کودتا را به رسميت نشناخت و از مقام خود مستعفي گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولي بنا به دعوت سران بختياري به آن ديار رفت تا کابينه سيد ضيا پس از 100 روز ساقط گرديد.

با سقوط کابينه ضيا، وقتي قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد، دکتر مصدق را به وزارت ماليه ( دارائي ) انتخاب نمود که با قبول شرايطي همکاري خود را با دولت جديد پذيرفت.

با سقوط دوت قوام السلطنه و روي کار آمدن مجدد مشيرالدوله وقتي از مصدق خواسته شد که با سمت والي آذربايجان با دوت همکاري کند، با اين شرط که ارتشيان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 با اواسط سال 1301 اين ماموريت را پذيرفت، ولي در اواخر کار بخاطر سرپيچي فرمانده قشون آذربايجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزير جنگ وقت، از اين سمت مستعفي گشت و به تهران مراجعت کرد.

در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابينه مشيرالدوله به سمت وزير خارجه انتخاب شد و با خواسته انگليسيها براي دو مليون ليره که مدعي بودند براي ايجاد پليس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت نمود و آب پاکي را بر دست وزير مختار انگلستان ريخت.

پس از استعفاي مشيرالدوله، سردار سپه به نخست وزيري رسيد و دکتر مصدق از همکاري با اين دولت خودداري ورزيد.

دکتر مصق در دوره پنجم و ششم مجلس شواري ملي به وکالت مردم تهران انتخاب و در همين زمان که با صحنه سازي سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزير فعلي به مقام پادشاهي رسيد، او قاطعانه با اين انتخاب به مخالفت برخاست. زمانيکه عمر مجلس ششم به پايان رسيد و رضا شاه با ديکتاتوري مطلق فاتحه حکومت مشروطه و دمکراسي را خواند، دکتر مصدق طي ساليان دراز خانه نشين شد و در اواخر سلطنت پهلوي اول که همه رجال سابق يا از بين رفته بودند و يا دست بيعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولي پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ايران بوسيله قواي روس و انگليس، از سلطنت برکنار گشت و به آفريقاي جنوبي تبعيد گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت.

دکتر مصدق در انتخابات شور انگيز دوره 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار ديگر در مقام وکيل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجليل تمام ملت ايران قرار گرفت.

در انتخابات دوره 15 مجلس بخاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه ( نخست وزير ) و شاه مانع شدند تا دکتر مصدق قدم بمجلس بگذارد و انگليسيها بتوانند قرارداد تحميلي سال 1933 دوره رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ايران را از نفت جنوب ضايع مي ساخت، در دولت ساعد مراغه اي تنفيذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومي مقصود انگليسيها تامين نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسيد. در همين دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وي اقدام به پايه گذاري جبههً ملي ايران را نمودند ( 1328 ).

بر خلاف انتظار انگليسي ها، در انتخابات مجلس 16 با همه تقلبات و حمايت شاه و دربار صندوقهاي ساختگي آرا تهران باطل شد و هژير وزير دربار دست نشانده والاحضرت اشرف بقتل رسيد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهي از يارانش که هنوز دو سه نفري از آنها راه خيانت در پيش نگرفته بودند، بمجلس راه يافتند؛ که در همين مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملي شدن صنايع نفت جنوب به رهبري دکتر مصدق تصويب شد و اندکي بعد در شور و اشتياق عمومي دکتر مصدق به نخست وزيري رسيد تا قانون ملي شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد.

در ارديبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکيه به راي اعتماد اکثر نمايندگان مجلس به نخست وزيري رسيد. نخستين اقدام دکتر مصدق پس از معرفي کابينه، اجراي طرح ملي شدن صنعت نفت بود.

بدنبال شکايت دولت انگليس از دولت ايران و طرح شکايت مزبور در شوراي امنيت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نيويورک شد و به دفاع از حقوق ايران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ايران به پيروزي دست يافت. در بازگشت به ايران سفري نيز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.

انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهاي ارتشيان و دربار به تشنج کشيد و کار بجايي رسيد که پس از انتخاب 80 نماينده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاي باقي مانده را صادر کرد.

دکتر مصدق برا ي جلوگيري از کارشکنيهاي ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. که اين درخواست از طرف شاه رد شد. به همين دليل دکتر مصدق در 25 تيرماه 1331 در مقام نخست وزيري استعفا ميکند.

يکروز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزيري انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بيانيه شديد الحني نخست وزيري خود را اعلام نمود.

مردم ايران که از برکناري دکتر مصدق شديدا خشمگين بودند، در پي چهار روز تظاهرات و قيامهاي پيوسته در حمايت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گرديدند، و در 30 تير 1331 دکتر مصدق بار ديگر به مقام نخست وزيري ايران رسيد.

در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده اي از روحانيون، افسران اخراجي و اراذل و اوباش تصميم به اجراي طرح توطئه اي بر عليه مصدق کردند تا او را از بين ببرند. نقشه از اين قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پايتخت خارج شود و اعلام دارد که اين خواسته دکتر مصدق است ( براي اطلاعات بيشتر لطفا به کتاب " خاطرات و تالمات دکتر مصدق" بقلم خود ايشان مراجعه کنيد). ارازل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه جلوگيري از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وي را بقتل برسانند. ولي از آنجائيکه مصدق از نقشه اطلاع يافت توانست جان سالم بدر برد و توطئه با شکست روبرو گشت.

سرتيپ افشار طوس رئيس وفادار شهرباني دکتر مصدق، بوسيله عمال دربار و افسران اخراجي به طرز وحشيانه اي بقتل رسيد.

بعلت اختلافات شديد مجلس با دولت دکتر مصدق، و بدنبال استعفاي بسياري از نمايندگان مجلس ،دولت اقدام به برگذاري همه پرسي در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال يا عدم انحلال مجلس راي دهند. در اين همه پرسي که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستانها، و همچنين جدا بودن محل صندوقهاي مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسياري از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو ميليون ايراني به انحلال مجلس راي مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال يافت.

در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه اي که سازمانهاي جاسوسي آمريکا و انگليس براي براندازي دولت مصدق کشيده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رئيس گارد سلطنتي خويش، سرهنگ نصيري را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزير فرمان را به وي تحويل دهد. همچنين نيروهايي از گارد سلطنتي مامور بازداشت عده اي از وزراي دکتر مصدق گشتند. ولي نيروهاي محافظ نخست وزيري با يک حرکت غافلگير کننده رئيس گارد سلطنتي و نيروهايش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه کودتاي 25 مرداد به شکست انجاميد.

در روز 28 مرداد ماه 1332 دولتين آمريکا و انگليس با اجراي نقشه دقيقتري دست به کودتاي ديگري عليه دولت ملي دکتر مصدق زدند که اينبار باعث سقوط دلت مصدق گشت. در اين روز سازمان سيا با خريدن فتواي برخي از روحانيون و همچنين دادن پول به ارتشيان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خيابانها کشانيد. بدليل خيانت رئيس شهرباني و بي توجهي رئيس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچيان توانستند به آساني خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندين ساعت نبرد خونين گارد محافظ نخست وزيري را نابود کنند و خانه وي را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولي دکتر مصدق موفق شد به همراه ياران خود از نردبان استفاده کند و به خانه همسايه پناه ببرد. در اين کودتا گروهي از ياران سابق دکتر مصدق نيز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همکاري نمودند! همچنين شايان ذکر است که اعضاي حزب کمونيست توده که در روزهاي 26 و 27 مرداد به بهانه هواداري از دکتر مصدق دست به اغتشاشات مي زدند، در روز 28 مرداد هيچ عملي بر ضد کودتاي آمريکائيان انجام ندادند.

در روز 29 مرداد دکتر مصدق و يارانش خود را به حکومت کودتا به رهبري ژنرال زاهدي تسليم کردند.

در دادگاهي نظامي، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتاي 25 و 28 مرداد چهره کودتاچيان را نزد جهانيان رسوا ساخت. در پايان دادگاه وي را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعيد گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شديد بود.

در سال 1342 همسر دکتر مصدق، خانم ضياالسلطنه، در سن 84 سالگي درگذشت و دکتر مصدق را بيش از پيش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وي و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود.

در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدليل بيماري سرطان، در سن 84 سالگي دار فاني را وداع گفت. پيکر مطهر وي در يکي از اتاقهاي خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد.

يادش گرامي


شنبه

فروافتادن چند نشانه برای احمدی نژاد


نظر به حضور ناگهانی و غیر مترقبه رئیس جمهور محترم در برنامه زنده تلویزیونی که همواره اینگونه حضورهای ایشان از بروز سونامی هم ناگهانی تر است و گفتگو با یکنفر که حتماً نماینده کل مردم ایران بوده ، هست و خواهد بود و بر منکرش هم عزت ، اینک ضمن کف بر شدن فراوان از قدرت رویاروئی یک تنه رئیس جمهور محترم با ۷۵ میلیون موجود زنده که احتمالاً آدم نیز هستند در اینجا بدلیل اصرار بیش از حد رئیس جمهور محترم در اینکه تمام کارهای انجام شده توسط دولت نهم از طرف خداوند بوده و شخص رئیس جمهور در اینگونه موارد همان یکجور دست خر میباشد تعدادی از موارد وحی الهی به ایشان را در زیر می آوریم باشد تا همگان به محمود ایمان بیاورند

میفرمایند اینجا چی نوشته ؟! وزیر علوم میفرمایند نوشته : made in china
آقا محمود بی زحمت لطف کنید بگید اقراء !
بنام آنکه محمود را این ریختی آفرید (۱) و در آن نشانه های فراوان است (۲) و ما به شما چشم ندادیم مگر برای دیدن نشانه های محمود (۳) و دولت نهم (۴) نه آن خاتمی سوسول (۵) و درحالیکه اسرائیل محو میشود (۶) همانا پس باید در ایران قحطی بیاید (۷) و برق هی برود (۸) و بنزین سهمیه ای باشد (۹) چونکه صواب دارد (۱۰) ای کسانیکه هنوز به محمود ایمان نیاورده اید (۱۱) همانا بروید زودتر ایمان بیاورید (۱۲) که ما او را آفریدیم (۱۳) تا شما اینقدر مصیبت بکشید که در آن دنیا بار گناهانتان کم بشود (۱۴) ژ گ پ چ (۱۵) همانا که این چهار حرف در عربی نمیباشد (۱۶) ولی ما چون خدائیم حال میکنیم که بگوئیم (۱۷) و این اعجاز ماست (۱۸) همانطوریکه محمود (۱۹) و ما به شما مسکن دادیم (۲۰) تا محمود مشکلش را حل بکند (۲۱) و نعمتهای فراوان دادیم (۲۲) تا محمود برایتان جیره بندی بکند (۲۳) بلکه قدر نعمتهای ما را بیشتر بدانید (۲۴) خ (۲۵) و این حرف سرکاری بود (۲۶) همانطوریکه محمود هست (۲۷) و ما به شما گاز دادیم (۲۸) تا ترکمنستان آنرا قطع بنماید (۲۹) و کی فکرش را میکرد که اینطوری بشود (۳۰) جز محمود (۳۱) آیا نمی بینید (۳۲) که نفت سر سفره مردم است (۳۳) و جزایر تنبان (!) مال امارات (۳۴) همانگونه که خزر مال روسیه (۳۵) و "مال روسیه" مال مردم ایران (۳۶) و محمود برای آبرو حیثیت میجنگد (۳۷) چونکه ناپلئون گفته است هر کسی برای آنچه که ندارد میجنگد (۳۸) و نشانه های بسیار است (۳۹) پودر رختشوئی (۴۰) چای (۴۱) برنج (۴۲) روغن نباتی (۴۳) و کلاً هر آنچه که میشود خورد (۴۴) پس آیا شما نمی بینید (۴۵) که اینها سرطان زاست (۴۶) و باید نداشته باشید (۴۷) ولی لبنانیها باید داشته باشند (۴۸) و فلسطین هم همینطور (۴۹) همانگونه که قبلاً بوسنی هرزگووین داشت (۵۰) و چچن این گوش (۵۱) و چچن آن گوش (۵۲) که وقتی شما زیر بمب و موشک بودید (۵۳) پس اینها کدام گوری بودند که از شما حمایت نکردند (۵۴) ولی شما خودتان را برایشان جر میدهید (۵۵) چون شما خدا دارید ولی آنها ندارند (۵۶) همین محمود را میفرمایم (۵۷) که همه چیز به او مربوط است (۵۸) جز تورم و گرانی (۵۹) ولی ناراحت نباشید (۶۰) بروید بمیرید چون به شما پاداش زیاد میدهیم (۶۱) در بهشت (۶۲) که درخت هم دارد (۶۳) و به شما در بهشت روزی دو استکان چائی میدهیم (۶۴) مفتی (۶۵) و سه بشقاب برنج (۶۶) بازم مفتی (۶۷) و چسفیل فراوان (۶۸) که همان ذرت بو داده است (۶۹) که هرچی هست از محمود بو داده خیلی بهتر است (۷۰) پیف پیف (۷۱) کی اینو بهشت راه داده (۷۲) و ما فرمودیم تمام مردم ایران (۷۳) ولی اینکه ایرانی نیست (۷۴) خاک بر سر وطن فروشش بکنند الهی (۷۵) و همانا ما فقط حرف راست میزنیم (۷۶) همانطوریکه محمود (۷۷) همین (۷۸) دوباره پ ژ گ چ (۷۹) دیگه راست راستی همین !
برگرفته از سرزمین پارسیان و با سپاس از !Mohammad!

جهت مخالف


جمعه

ممنوعیت نشستن بانوان مانتویی در ردیفهای نخست تالار وحدت (جایگاهی فرهنگی)

اصغر امیرنیا، مدیرعامل بنیاد رودکی، نشستن خانم‌های مانتویی را در ردیف‌های اول تالار وحدت ممنوع کرده است.

به گزارش خبرنگار دسترنج، خانم‌های مانتویی که به عنوان میهمان یا هر عنوان دیگری، بلیط‌های ردیف اول را در دست داشته باشند، اجازه نشستن در سه ردیف اول را ندارند و به ردیف‌های آخر تالار راهنمایی می‌شوند.

بر این اساس همه خانم‌هایی که قصد نشستن در صندلی‌های ردیف اول تا سوم را دارند، باید چادر به سر داشته باشند. این در حالی است که امیرنیا هنوز دستوری برای دادن چادر در ورودی تالار به میهمانان غیرچادری -مانند آنچه در امام‌زاده‌ها صورت می‌گیرد- صادر نکرده است.

امیرنیا از بازرسان وزارت ارشاد بود که در دولت نهم از سوی صفار هرندی (از خانواده ای تروریست) به عنوان مدیرکل اداره ارشاد استان تهران منصوب شد. وی همچنین مدیر کمیته فعالیت‌های جنبی بیستمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بود.

وی، بیست و هشتم فروردین ماه امسال با حکم صفار هرندی به عنوان مدیرعامل بنیاد رودکی منصوب شد. بنیاد رودکی دارای سه مجموعه فرهنگی شامل تالار وحدت، تالار فردوسی و مجموعه فرهنگی انقلاب اسلامی (زیرزمین برج آزادی) است.

اصغر امیرنیا سابقه فرهنگی و هنری ندارد و وزیر ارشاد هم در مراسم معارفه وی تنها به سوابق جبهه و جنگ وی اشاره کرد.

امیرنیا پس از منصوب شدن به عنوان مدیرعامل بنیاد رودکی، در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود اعلام کرد که در این بنیاد هنر برای هنر تعریفی ندارد، بلکه هنر برای تمام اقشار مردم مورد توجه قرار می‌گیرد و این‌گونه است که اگر یک اثر هنری بتواند در جامعه تأثیرگذار باشد، شایسته حمایت خواهد بود، در غیراین‌صورت تولید آن اثر هنری تنها هدر رفتن بودجه است.
دیدگاه های کاربران در خبرنامه امیرکبیر
۱۲ دیدگاه » بیان دیدگاه
۵م مرداد ۱۳۸۷ - جمشید :
ننگ بر افکار ارتجاعی مسولین ارتجاعی

۶م مرداد ۱۳۸۷ - نیما (نیما) :
جالبه!فکر می کردم خانم های مانتویی فقط حق نشستن در ردیف اول اتوبوس های بین شهری رو ندارن!!!ننگ بر مرتجع!

۶م مرداد ۱۳۸۷ - شایان :
افسوس که این مزرعه را آب گرفتهدهقان مصیبت زده را خواب گرفته

۶م مرداد ۱۳۸۷ - نظر :
بر سر ما هرچه بیاید حقمان است وقتی هر چیزی را احمقانه تحمل میکنیم.دیگه خداوند هم در قرآن فرمود سرنوشت هر ملتی دست خودشه

۷م مرداد ۱۳۸۷ - roya :
خوب اگر در سه ردیف اول خانمهای حادری مینشینندپس حتما در ردیفهای وسط خانمهای مانتویی ردیفهای حند تا مونده به آخر خانمهای با تی شرت و شلوار حین و ردیفهای اخر هم هر طوری که دلشون خواست!!!واقعا ببینید که مملکت دست حه ادمهای بیمار فکر و عقب مانده ای افتاده.کثافت را حتی تا مکانهای فرهنگی هم کشاندند.همواره ساکت بمانیم

۷م مرداد ۱۳۸۷ - یک غریبه :
آخ جون احساس می کنم ایران داره به مدینه فاضله نزدیک می شه. من چقدر خوشحالم که یک زن ایرانیم. احساس می کنم همه جور احترام می بینم. احساس می کنم شخصیتم همش مورد احترام شدید قرار می گیره. اصلا از ذوق و شگفتی نمی دونم چرا به هذیون گفتن افتادم. من افتخار می کنم که شهروند کشوری هستم که زن بودن خیلی تفاوتی با مجرم بودن نداره هورا

۸م مرداد ۱۳۸۷ - بدبخت :
کسانی که مانتو پوشیدن را ننگ می دانند پس تفکرات شهید رجایی را ننگ می دانند چرا که مانتو توسط ایشان جزۀ لباس های مردم در آمدبراستی تفکرات افراد تا چه حد مستبدانه و کورکورانه است . تازه دم از جبهه و جنگ می زنند و ….براستی کسانی که مانتو به تن دارند لخت هستند ؟ ویا …متاسفم برای کسانی که تا این حد هورمون هایشان دم دست است و دیگران را هم مانند خود می دانندوا اسفاجالب است که رضا خان متهم می شوداین ها هم کم از رضا خان ندارند — در پوششی دیگربا ریش و فرق کنار باز و لباس یقه ایستاده و پیراهن بیرون از شلواراین است اسلام ناب محمدی که دم از آن می زنیم و ذره ای از آن بهره نداریموا اسفا

۸م مرداد ۱۳۸۷ - صبا :
قابل توجه خانم های مانتویی !!!؟؟
اگر هنگام بیرون آمدن از خانه دیدید که مامور مهرورز امنیت اجتماعی دولت محترم نهم خدمتگذار به زور ضرب چوب و چماق چادر سرتان کرد تعجب نفرمایید!!!!؟؟؟‌مرحله … طرح امنیت ….!!!؟؟؟

۸م مرداد ۱۳۸۷ - گلناز :
همش در حال پس رفتند !آخه توی مانتو چی می بینند که بقیه نمی بینند ! حالا که نمی توانند یک ذره هم تفکراتشون رو پرورش بدند بهتره که به جای اینکه مارو از جلوی چشمشون کنار ببرند چشمشون رو ببندند چون مانتو در نظر همه یک حجاب کامله حالا اگر کسی چیزی دیگری می بیند مشگل از جای دیگر است .

۸م مرداد ۱۳۸۷ - علی :
سلاممن واقعا نظر خاصی ندارم. دیدگاه خاصی برای بیان کردن ندارم.
………………… اصلا “دیدگاه “چیست؟

۸م مرداد ۱۳۸۷ - حجت :
احمقانه است . همین !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱۱م مرداد ۱۳۸۷ - نوتاش :
خود کرده را تدبیر نیست
وقتی جامعه ی هنرمند از اینکه یه بی سواد در رشته هنر و کوته فکر که ۲ سانت جلوتر از چشمشو نمی تونه ببینه می شه مدیر کل یه بنیاد هنری بیشتر از این انتظار نمی رهوقتی هنرمندای تراز اول و مهم این مملکت به این انتخاب و این گونه تصمیمات اعتراض نمی کنند من یکی که انتظار بدتر از اینها رو خواهم داشتتازه این اولشه فردا حتما دستور میدن که تمام بازیگران زن تئاتر اگه با حجاب یه چشمی نباشند حق رو صحنه رفتن رو ندارن چون تماشاگر ممکنه تحریک بشه یا اسلام برباد بره یا آقایون بازیگر هم تا با چفیه و یه من ریش نیان راهشون نمی دنخوبه والا ما افغانی هارو تو این جور مسائل مسخره میکردیم که چرا زناشون این جورین ( در زمان طالبان ) حالا خودمون داریم به همون سمت پیشرف فرهنگی میکنیم!!همه ما هم نشستیمو میگیم فقط تعدادشونو زیاد کنین…..!!!!!!!!
 
Donbaleh
Donbaleh